۱۳۸۴ خرداد ۲۰, جمعه

تریبون میدان شهدا

میدان شهدا - محوربالا خیابان

(عکس از آرشیو وب لاگ است)

اینجا میدان فرهنگ هاست . فرهنگ هایی از جنس آدمها . آدمهایی که می آیند می ایستند یا می گذرند و می روند . آدمهایی که اهل همین شهرند . آدمهایی از جنس کار و خستگی. آدمهایی از جنس انتظار . آدمهایی از جنس سکوت .سکوتی از جنس درد .
اینجا میدان برخوردهاست . اینجا همه را می بینی . هر روز و هر لحظه . چهره ها همه آشنایانی غریبند . می شناسی همه را و هیچکس را . اینجا اما همه آشنایند . نگاه کن . خط سپیدی را که همه بر آن می ایستند . به یکسو رو می کنند . دست بر سینه می گذارند . خم می شوند و آنگاه می روند . اینجا همه سلام می کنند .
اینجا تلخ است وقتی به چهره های خسته و منتظر کارگران نگاه می کنی . تلخ است وقتی رنج فقر را در چهره ها به تماشا می نشینی . تلخ است وقتی گذشته ها را می خرند و خراب می کنند . اینجا تلخ است وقتی ویرانی خاطره ها را می بینی . وقتی چهره پیرمردی را می بینی که با بهت در سکوت ویرانی گذشته ها تماشا می کند . تلخ است وقتی سرگشتگی آدمها را می بینی . تلخ است وقتی بی تفاوت از کنار این همه می گذری . و اینجا شیرین است وقتی به افق می نگری . به کاغذ هایی که نمایی از آینده را ترسیم می کنند . چهره هایی که برای شهر تو شهر من شهر ما نگرانند . شیرین است وقتی هنوز نمادی از شهر پابرجاست . شیرین است وقتی به روبرو نگاه می کنی و گلدسته ها را در دوردستها می بینی .
شیرین است وقتی می دانی قرار است همه سامان یابند . وقتی می دانی اینجا همیشه میدان برخوردها خواهد بود .
نگاه کن . حالا آن خط سفید است که سلا م می کند . به تو به من به ما و به فردا ... .

(سوده پورصادقی)

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر